مهندس بازرگان در حالی چشم از جهان فروبست که تکثر سیاسی، جامعه مدنی و... را دور از دسترس می دید و برنامه «هویت» ساخته می شد، اما دکتر سحابی 7 سال و چند ماه بعد زمانی با دار فانی وداع کرد که رییس جمهور وقت از این مفاهیم سخن می گفت.
اگر در مراسم تشییع جنازه بازرگان در بهمن 1373 هیچ مقام رسمی حضور نداشت، مراسم تشییع جنازه سحابی با حضور رییس و نمایندگان مجلس، معاون اول و معاون پارلمانی رییس جمهور و تعدادی از وزیران و مدیران ارشد برگزار شد و آن ها رفته بودند که به خاندان و هم فکران دکتر سحابی تسلیت بگویند.
9 سال بعد در شرایطی کاملا متفاوت و در فضایی که هنوز التهابات انتخابات سال 88 کاملا فروکش نکرده بود فرزند ایشان، مهندس عزت الله سحابی و نوه شان، هاله سحابی (دختر مهندس سحابی) چشم از جهان فروبستند. اکنون هم در حالی چهاردهمین سال درگذشت دکتر سحابی فرا می رسد که اغلب تحول خواهان به تدبر دولت اعتدالی روحانی چشم امید دارند.
زندگی خودساخته و منضبط
یدالله سحابی که یک سال قبل از جنبش مشروطه در یکی از کوچه های گذر وزیر دفتر سنگلج از پدری اصفهانی و مادری تهرانی متولد شد، دوره ابتدایی را در دبستان های شرف احمدی و اتحادیه و دوره دبیرستان را در دبیرستان های شرف و دارالفنون گذراند. سپس به دارالمعلمین مرکزی که در آن زمان زیر نظر میرزا ابوالحسن خان فروغی اداره می شد، رفت و آموزش پایه را در 1304 به پایان رساند.
در 1307 با آغاز به کار دارالمعلمین عالی به آن جا رفت و پس از سه سال، یکی از نخستین فارغ التحصیلان لیسانس در رشته علوم طبیعی آن مرکز شد و بعد از یک سال تدریس در دبیرستان های تهران در کنکور اولین گروه دانشجویان اعزامی به خارج پذیرفته شد، اما به علت مشکلات خانوادگی نتوانست به فرانسه برود. در سال بعد هم تصمیم گیری برای سفر به خارج و ادامه تحصیل برایش خیلی مشکل شد و در نامه ای از مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی خواست برای او استخاره کند. آیت الله حائری که معمولا از استخاره خودداری می کرد بنا بر وضعیت خاص سحابی و این که مساله علم و دانش مطرح بود، پذیرفت و نتیجه استخاره هم مثبت بود. پس از آن در دانشگاه شهر لیل واقع در شمال غربی فرانسه به تکمیل تحصیلات پرداخت و پس از پنج سال موفق به دریافت درجه دکترا در زمین شناسی شد.
اردیبهشت 88 در گفت و گویی که با مهندس عزت الله سحابی داشتم وقتی از ایشان درباره ویژگی های شخصیتی پدرشان پرسیدم، او از دو خصلت بارز دکتر سحابی یاد کرد که بیشتر به این دوران مربوط می شد: «اولا ایشان فرد کاملا خودساخته ای بود. در خانواده شان کسی که راهنما و سرمشق او باشد، نبود. تنها عموی ایشان قدر اهل مطالعه بود و به کتاب هایی چون گلستان و بوستان و مثنوی علاقه داشت. پدر هم به ایشان خیلی علاقه داشت. اما واقعا کسی را نداشت که در مسائل زندگی و تحصیلی او را راهنمایی کند، او همه مراحل را با تدبیر و اراده خود پیمود و می توان این خودساختگی را از ویژگی های برجسته ایشان دانست. دوم این که در زندگی بسیار منضبط بود.
وقتی برای ادامه تحصیل بورسیه شد و به خارج رفت دولت حقوقی برای این دانشجویان پرداخت می کرد. این مستمری برای اکثر دانشجویان کافی نبود و آن ها معمولا با کمک خانواده کسری بودجه شان را حل می کردند، اما پدر گذشته از این که با همان حقوق زندگی می کرد، هزینه زندگی ما را هم در تهران می داد. به خودش زحمت می داد و اهل عافیت طلبی و راحت طلبی نبود.»
آشنایی با بازرگان در کشتی
دانشجوی جوان زمین شناسی که تابستان 1312 با کشتی از بندر مارسی به ایران باز می گشت، به دنبال جای خلوتی می گشت که به دور از استهزا و انگشت نمایی مسافران نماز بخواند، ناگهان دید که یک نفر روی عرشه مشغول نماز خواندن است، با خوشحالی و تعجب نزد وی رفت و پس از خاتمه نماز پرسید: «اهل کجایی و چه کسی هستی؟» جوان نمازخوان توضیح داد که ساکن تهران و فرزند حاج عباسقلی بازرگان است. از آن روز بنای دوست و همفکری دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان گذاشته شد و تا آخر عمر، هر دو به عهد دوستی و همراهی وفادار ماندند و به همراه دیگر هم فکرانشان چون آیت الله طالقانی و... در عصر سیطره رادیکالیسم راه اصلاح طلبی را گشودند.
استفاده از کوچک ترین روزنه
دکتر سحابی بعد از بازگشت به ایران بیشتر در حوزه آموزشی و تخصص علمی شان فعالیت داشتند، اما اگر فضا را برای انجام خدمت مهیا می دیدند شانه از زیر بار مسئولیت خالی نمی کردند و سعی می کردند به جای سر دادن شعارهای کلی از کوچک ترین موقعیت هم استفاده کنند و در این راستا بود که در زمانی که علی شایگان وزیر آموزش و پرورش بود به عنوان رییس اداره فرهنگ تهران منصوب شد.
مهندس سحابی در این خصوص می گوید: «قوام السلطنه در دوره ای کابینه ائتلافی تشکیل داد که در آن سه وزیر از حزب توده وجود داشت. دکتر کشاورز وزیر فرهنگ شد و دکتر مجتهدی به عنوان معاون اداری و مالی و مرحوم خلیل ملکی را به عنوان معاونت فنی منصوب کرد. در آن مقطع پدر به خاطر سوابقی که در آموزش و پرورش شرکت می کرد. از آن زمان به صراحت لهجه معروف شده بود و با روسا و حتی وزیر درگیر می شد، با این وجود مورد احترام هم بود چون همه می دانستند که صادق و بی غرض است.
در سال 1326 و بعد از کنار رفتن قوام السلطنه از نخست وزیری دکتر علی شایگان وزیر آموزش و پرورش شد و مرحوم پدر را به عنوان رییس اداره فرهنگ تهران منصوب کرد که مدت این ریاست چند ماهی بیشتر دوام نیاورد. ایشان در مدتی که رییس اداره فرهنگ تهران بود با نادرستی های آموزش و پرورش مبارزه و تعدادی از افراد بانفوذ مثل محسن حداد و عبدالله گرجی (مدیران دبیرستان دارالفنون) را مهار کرد. دکتر مصدق در یک مقطع دکتر حسابی را به عنوان وزیر فرهنگ منصوب کرد و دکتر حسابی تمام کسانی را که پدرم پاک سازی کرده بود، برگرداند.»
به گفته مهندس سحابی پس از 28 مرداد هم فعالیت های علمی و تحقیقاتی دکتر سحابی تداوم داشته است: «ایشان بعد از 28 مرداد نیز فعالیت های علمی شان ادامه داشت و در دانشکده علوم استاد زمین شناسی بود و در رشته زمین شناسی دانشکده بسیار محوریت داشت. همچنین در سال های بعد از کودتا مرحوم مهندس زنگنه در سازمان برنامه برای مطالعه در مورد منابع آب در ایران، کمیسیون تحقیقات آب را راه اندازی می کند و پدرم کارشناس این کمیسیون بود و در رابطه با آب های زیرزمینی تهران و شهرستان ها تحقیقات بسیاری انجام داد و روی آب و منابع آب در ایران خیلی کار کرد.
به یاد دارم که ایشان به قائنات می رفت و برای آن که آب بالا بیاورند چاه هایی به عمق سیصد متر می زدند و خودش داخل چاه می رفت تا مقنی ها را هدایت کند. این فعالیت ها تا سال 42 که همراه دیگر سران نهضت آزادی محاکمه شد و از دانشگاه اخراجش کردند، ادامه داشت. بعد از آن هم شرکت های خصوصی که در مورد تامین آب می خواستند کاری بکنند از ایشان استفاده می کردند.»
سیاست و فرهنگ در کنار هم
اگرچه مرحوم یدالله سحابی اکنون بیشتر به عنوان فعال سیاسی شهرت دارد، اما ایشان بیش از این که به فعالیت سیاسی مشغول شود به فعالیت های علمی و فرهنگی پرداخته و بیش از هر چیز دغدغه تربیت نسل جوان و تاسیس نهادهای فرهنگی و آموزشی داشت.
مهندس سحابی درباره توجه ویژه دکتر سحابی و مهندس بازرگان به فعالیت های فرهنگی و مدنی می گوید: «پدرم بیش از آن که سیاسی باشد دنبال نهادسازی بود. حتی در سال های آخر عمرش دنبال تاسیس یک دبیرستان دخترانه بود و با تلاش فراوان موفق شد ساختمان مدرسه کوثر را بخرد. پدر و مهندس بازرگان بر اساس احساس تکلیف و با انگیزه مذهبی وارد فعالیت سیاسی شدند. به این دلیل تمام توجه و تمرکزشان روی فعالیت سیاسی صرف نبود و به کارهای علمی نیز می پرداختند.
علاوه بر آن ایشان از دوران دانشجویی علاقه ویژه ای به آموزش و پرورش داشت و در سال های قبل از کودتا در اداره فرهنگی (آموزش و پرورش) نقش زیادی داشت و معتقد بود به دلیل این که در دوران تحصیلات متوسطه شخصیت و اعتقادات فرد شکل می گیرد باید بیشتر از تحصیلات عالی و ابتدایی به تحصیلات متوسطه بپردازیم و اگر در این دوره نظام سالم آموزشی و تربیتی داشته باشیم، نسل درستی تربیت می شود و خود به خود دانشگاه تضمین خواهدشد.»
یدالله سحابی تا قبل از 28 مرداد با این که مواضع سیاسی مشخصی داشت، اما از این که وارد فعالیت سیاسی شود پرهیز می کرد و بیشتر چهره ای علمی و پژوهشی داشت. مهندس سحابی در این باره می گوید: «در سال 1330 که مرحوم دکتر مصدق نخست وزیر شد، ما چند نفر از دانشجویان انجمن اسلامی دانشجویان با مرحوم مهندس بازرگان و پدرم ملاقاتی داشتیم و از ضرورت تشکیل یک حزب اسلامی نواندیش صحبت کردیم. هر دو آقایان با این پیشنهاد به شدت مخالفت کردند و معتقد بودند: انسان در هر کاری که وارد می شود باید علاوه بر علاقه، تخصص نیز داشته باشد و فعالیت سیاسی هم نیازمند نوعی تخصص است که ما این تخصص را نداریم.»
آن ها از آن جلسه ناامیدانه بیرون آمدند، تا این که وقتی 28 مرداد اتفاق افتاد. دکتر سحابی به همراه مهندس بازرگان شاهد تمام حوادث خیابان کاخ و خانه مصدق و... بودند و بسیار تحت تاثیر این حوادث قرار گرفتند.
از آن زمان به این فکر افتادند که باید در مقابل کودتا کاری بکنند و مرحوم حاج رضا زنجانی نیز از آن ها دعوت کرد و عضو کمیته مرکزی نهضت مقاومت ملی شدند. عزت الله سحابی درباره علت این تغییر رفتار می گوید: «علت این که مهندس و پدر بعد از کودتا براساس احساس ضرورت وارد فعالیت سیاسی شدند این بود که تمام سران احزاب ملی آن زمان یا بازداشت بودند یا در خارج از کشور.»
در چنین اوضاعی بود که دکتر سحابی بعد از 28 مرداد 1332 به همراه تعدادی از دوستان و همفکرانش «نهضت مقاومت ملی ایران» را تاسیس کردند و متعاقب آن در اوج فعالیت در دانشگاه به دلیل امضای نامه ای در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم نفت در سال 1333 همراه 11 استاد دیگر از جمله مهندس بازرگان از دانشگاه اخراج شد. پس از آن در دورانی که امیدها به یاس تبدیل و تنها گاهی صدای گلوله شنیده می شد او رو به تعلیم و تربیت نسل جدید آورده و در سال 1337 دبیرستان کمال را با شعار «تحکیم دین از راه ترویج علم» تاسیس کرد که سرانجام در سال 1352 به عنوان مرکز تبلیغ ضدرژیم تعطیل شد.
روایت مرحوم مهندس سحابی از چگونگی تاسیس دانش سرای تعلیمات دینی و دبیرستان کمال این گونه است: «بعد از 28 مرداد و تشکیل نهضت مقاومت ملی پدر دنبال تاسیس دبیرستانی بود که مطابق با میل و علاقه خودش اداره شود. در آن مقطع زمینی واقع در نارمک که تازه ساخته شده بود، خریداری کرد و برای تربیت دبیران مدارس و به خصوص دبیر تعلیمات دینی افتاد. پدر اصرار داشت آیین نامه آن از طرف شورای عالی فرهنگ تصویب شود، اما بودجه آن را دولت ندهد. به همین دلیل بودجه دانش سرا را مرحوم حاج عباسقلی بازرگان (پدر مهندس بازرگان) از طریق جامعه اسلامی بازار تامین کرد.
در اساسنامه آن آمده بود دانش آموزان از کلاس نهم متوسطه می توانند در امتحان ورودی شرکت کنند و بعد از قبولی دو سال درس بخوانند و سپس با رتبه یک آموزگاری استخدام شوند. بنابراین فارغ التحصیلان دانش سرا همه کار داشتند. بسیاری از مبارزان سال های بعد فارغ التحصیل این دانش سرا بودند. پدر من رییس آن بود و تعدادی از روحانیون و غیرروحانیون نیز آن جا درس می دادند. به عنوان مثال آیت الله طالقانی تفسیر درس می داد و مهندس بازرگان نیز درسی با عنوان «دینداری» تدریس می کرد.
دانش سرای تعلیمات دینی اولین اقدام پدر در زمینه نهادسازی فرهنگی بود. بعد از آن هم از سال 35 برای تاسیس دبیرستان کمال اقدام کردند. هیات امنای دبیرستان نیز شامل پدر، مهندس بازرگان، احمد آرام و... بودند که اسم این هیات «گروه فرهنگی اخلاق» بود. پدر آن قدر به ساختن این مدرسه علاقه مند بود که مثل یک بنا برای ساختن آن کار می کرد. درواقع نسل انقلابی را در این مدرسه تربیت کردند.
مرحوم اسدی، محمدجواد رجاییان، مرحوم رجایی، آقای صاحب الزمانی و... همه شاگردان دبیرستان کمال بودند. سطح این دبیرستان به اندازه ای بالا بود که همیشه در بین مدارس شرق تهران اول بود و دانش آموزان آن هم قبولی چشمگیری در کنکور داشتند. بعدها که در سال 54 دولت تصمیم گرفت همه مدارس خصوصی را دولتی کند، دبیرستان کمال را وزارت آموزش و پرورش از گروه فرهنگی اخلاق خرید. بعد از انقلاب نیز گروه فرهنگی احمدیه آن را از آموزش و پرورش گرفت.
مرحوم پدر برای شکل گیری این نهادهای ماندگار بسیار زحمت کشید؛ هم زحمت اجرایی و هم زحمت استفاده از ارتباطات برای گرفتن امکانات. به عنوان مثال آیت الله بروجردی عنوان کرده بود مقلدان ایشان می توانند وجوهات شرعی شان را در اختیار دبیرستان کمال قرار دهند.»
دکتر سحابی و مهندس بازرگان علاوه بر فعالیت های آموزشی در حوزه نشر هم تجربه موفق شرکت سهامی انتشار را در کارنامه خود دارند. مهندس سحابی درباره چگونگی شکل گیری شرکت سهامی انتشار می گوید: «سهامی انتشار محصول پروژه مرحوم بازرگان بود. ایشان در سال 1334 در زندان بود و بنده نیز شش ماه با ایشان در یک اتاق بودم. ما در زندان در مورد تحلیل اوضاع و این که چه باید بکنیم، بحث های زیادی می کردم.
یک سوال مهم این بود که چرا در ایران برخلاف تمام دنیا نهادها ابتدا از جمع های بزرگی شروع می شوند و بعد به مرور در آن انشعاب صورت می گیرد و کوچک می شوند. به عنوان مثال نهضت مقاومت ملی در سال اول بسیار موفق بود و عده زیادی جذب آن شدند و در دوره اعتصاب مهر و آبان 32 تمام منطقه سپه به پایین تا بازار کاملا تعطیل بود، اما این نهضت به تدریج کوچک شد.
در بحث هایی که در زندان داشتیم به این نتیجه رسیدیم که در ایران به دلیل این که روحیه کار جمعی وجود ندارد، انشعاب شکل می گیرد و دلیل عدم وجود روحیه جمعی نیز به دلیل طول دوران استبدادی است چرا که استبداد شخصیت افراد را می کشد و انسان ها شخصیت مستقل ندارند و همه از ترس حاکمیت مجبور به تظاهر می شوند در حالی که اختلافات زیادی دارند و به همین خاطر در حکومت های استبدادی مردم از لحاظ روحی و فکری از هم دور می شوند.
براین اساس به این نتیجه رسیدیم که باید روحیه جمعی را تقویت کنیم. برهمین اساس آقای بازرگانی معتقد بود که ما باید یک نهضت تربیتی علمی جمعی داشته باشیم که اسم آن را «متاع» (مکتب تربیتی اجتماعی و عملی) گذاشتند. به دنبال این نظر نهضت انجمن سازی راه افتاد و به طور متناوب انجمن های اسلامی گوناگون شکل گرفت. به طوری که در سال 41 که کنگره انجمن های اسلامی سراسر کشور برپا شد، حدود 31 انجمن اسلامی در آن شرکت کردند. این انجمن ها ماهیت سیاسی نداشتند و بیشتر ماهیت صنفی داشتند. با این وجود سه کتاب تفسیر آقای طالقانی، راه طی شده مهندس بازرگان و تنبیه الامه علامه نائینی محور تربیتی آن ها بود. شرکت سهامی انتشار نیز یکی از تاسیسات «متاع» بود که موسسین آن پدر، آقای بازرگان و آقای احمد آرام بودند. پدرم بیش از آن که سیاسی باشد دنبال نهادسازی بود.»
دوران مبارزه
دکتر سحابی به همراه آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و... در اردیبهشت 1340 «نهضت آزادی ایران» را تاسیس کردند و در بیانیه تاسیس آن چنین آوردند؛ «در این پیچ مهم تاریخ ایران با استعانت از پروردگار جهان و با امید به مردانگی و همکاری هم وطنان تاسیس «نهضت آزادی ایران» اعلام می شود.»
بعد از تشکیل نهضت حساسیت ساواک نسبت به فعالیت آن ها بیشتر شد تا این که به دنبال تصویب آیین نامه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی در مهر 41، فعالیت انتقادی امام خمینی و علمای قم نیز آغاز شد و نضهت آزادی با صدور بیانیه ای از حرکت و خواسته های روحانیون اعلام حمایت کرد. در بهمن با طرح رفراندوم برای لوایح شش گانه انقلاب شاه و مردم (انقلاب سفید) نهضت آزادی بیانیه ای تحلیلی در 14 صفحه با عنوان «ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ! و برگرداندن تاریخ خود» منتشر کرد و پس از این بیانیه در اول بهمن 1341 سران نهضت آزادی از جمله آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی و همچنین تعدادی از اعضای جبهه ملی بازداشت شدند و فعالیت های نهضت آزادی غیرقانونی اعلام شد.
سرانجام پس از محاکمه در دادگاه نظامی دکتر سحابی به 4 سال زندان و 8 ماه تبعید به برازجان محکوم شد و با کمال شهامت به همراه بازرگان و طالقانی در دادگاه فریاد زدند: «ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن می گوییم» و در سختی زندان های تهران و برازجان استقامت و صبوری بسیاری از خود نشان دادند.
آیت الله طالقانی هنگام آزادی دکتر سحابی از زندان می گوید: «من مدت زیادی را در قم و نجف بوده ام، افراد پارسا و شب زنده دار زیادی را دیده ام ولی می توان بگویم شخصی را مانند دکتر سحابی ندیده ام.»
خادم و ناصحی مشفق
دکتر سحابی در دوران انقلاب از معتمدان رهبر انقلاب بود و از محورهای مهم و موجه سازماندهی انقلاب به شمار می رفت تا آنجا که امام خمینی در تاریخ 1357.10.28 طی حکمی ایشان را به سازماندهی کمیته تقویت و تنظیم اعتصابات مامور کردند. پس از پیروزی انقلاب، مهندس بازرگان به منظور جلب مشارکت کلیه مردم در تدوین سیاست های درازمدت توسعه و تکامل کشور و شریک کردن مردم در طرح ریزی، شورای عالی طرح های انقلاب را تشکیل داد و دکتر سحابی را به سمت وزیر مشاور در طرح های انقلاب منصوب کرد و با همکاری بیش از 240 نفر از متخصصان و کارشناسان با 7800 ساعت تحقیق و پژوهش گزارش نهایی سیاست های توسعه و تکامل جمهوری اسلامی برای مرحله زمانی کوتاه مدت (دوساله)، میان مدت (8 تا 12 ساله) و درازمدت (12 تا 16 ساله) آماده و تدوین کردند. در کنار آن نیز تدوین پیش نویس قانون اساسی (که با همکاری دولت و شورای انقلاب انجام شد) با همیت و سرپرستی ایشان آماده و منتشر شد و پس از آن نیز به عنوان نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.
پس از اتمام دوره اول مجلس و به حاشیه رانده شدن اعضای نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها از عرصه قدرت، دکتر سحابی قریب 18 سال به عنوان اپوزیسیون سیاسی و بیشتر در هیئت آمر به معروف و ناهی از منکر تا آخر عمر به فعالیت پرداخت. او در جریان بازداشت فعالان ملی- مذهبی در اواخر سال 79 از هیچ تلاش و کوششی برای آزادی هم فکران خود دریغ نکرد و در اولین اقدام نامه سرگشاده ای برای رییس جمهور وقت نوشت و پس از آن به عنوان آخرین اقدام عصازنان به مجلس رفت و گفت «من برای نهضت آمده ام، نه عزت» و قصد تحصن در مجلس را داشت که با قول پیگیری رییس مجلس منصرف شد و به منزل بازگشت.
در حالی که در تاریخ معاصر ایران و مخصوصا قبل از انقلاب بیشتر مخالفان رویکردی رادیکال داشتند، اما مشی سیاسی دکتر سحابی و دیگر هم فکران ایشان همواره اصلاح گرایانه و اعتدالی بود. این افراد با پشتوانه نظری و عملی ویژه خود همواره بر سیاست گام به گام و اصلاح طلبانه تاکید داشتند و هم زمان با فعالیت های سیاسی، از فعالیت های مدنی و فرهنگی نیز غافل نبودند و در این حوزه هم خدمات قابل توجهی انجام دادند. این دو ویژگی از جمله ویژگی های بارز فعالیت های سیاسی و اجتماعی دکتر سحابی و هم فکران ایشان است که در شرایط کنونی ضرورت دارد مورد توجه فعالان سیاسی و اجتماعی قرار گیرد.
آزادی خواه وفادار و جامع گرا
مهم ترین ویژگی سحابی عبد صالح بودن او بود*
عمادالدین باقی، پژوهشگر علوم اجتماعی: مفتخرم که در خدمت بزرگوارانی هستم که در بزرگ داشت دکتر یدالله سحابی حضور دارند. دو ساعت پیش اطلاع دادند که در این مجلس باید دقایقی مصدع اوقات شما بشوم در حالی که مایلم برای هر سخنی، متنی مهیا کنم، اما چون برای این مجلس مجالی نبود در این فرصت اندک با خود اندیشیدم که مرحوم دکتر سحابی را با چه عبارتی توصیف کنم. در این اندیشه بودم که یاد خاطره ای از مهندس عزت الله سحابی افتادم.
در سال 1379 دو هفته ای با ایشان و آقای لطیف صفری و شمس الواعظین در زندان هم اتاقی بودیم. یک بار در هواخوری قدم می زدیم، مهندسی سحابی گفت به شهادت مادرم و مشاهدات خودم می توانم شهادت بدهم که پدرم شصت سال است نماز شب اش ترک نشده، حتی در دوره جوانی که بدون خوانواده اش برای تحصیل در اروپا به سر می برد.
با مجموعه آگاهی های دیگری که درباره دکتر سحابی داشتم گمان کردم اگر بخواهیم او را در یک کلام توصیف کنیم بهترین وصف، تعبیری است که در قرآن آمده: «عبد صالح»؛ اِن الارضَ یرئها عبادی الصالحون. «عبد صالح» بودن واجد دو ویژگی ممتازکننده است؛ یکی «عبد» و دیگری «صالح» بودن.
عبد خدا بودن یعنی کسی که عبودیت خدا را پذیرفت دیگر زیر بار هیچ زور و قدرتی نمی رود و به استبداد تمکین نمی کند. عبد خدا بودن لوازمی دارد. نمی شود کسی عبد خدا باشد و به او باور داشته باشد، اما ستم کند، حقوق مردم را تضییع کند و قیم مابانه بخواهد بر مردم مسلط شود.
یکی از شاگردان مرحوم نجابت از علمای شیراز می گفت وی در یکی از درس هایش برای طلاب به هم صنفی ها می گفت بسیاری از ما به خدا و معاد باور نداریم چون اگر باور داشته باشیم به گونه دیگری زندگی می کنی. او به کوهی در شیراز که از همه جای هر دیده می شود اشاره می کند و می گوید اگر به کسی بگویند پشت این کوه گنج عظیمی نهفته است و او ایمان داشته باشد که این خبر صحیح است برای رسیدن به آن سینه خیز می رود وگرنه با این خبرها از جایش تکان نمی خورد. اگر ما هم باور داشت باشیم خدایی هست و معاد و حساب و کتابی هست برای آن سینه خیز می رویم.
بنابراین اگر دیدی کسی که مدعی اعتقاد به خدا و معاد است ظلم می کند، حقوق مردم را ضایع می کند، کبر می ورزد و دروغ می گوید، بدانید ادعای ایمانش دروغ است و رخنه ای در باور او به خدا و معاد وجود دارد؛ چون نمی شود کسی موحد راستین باشد و کسی را به ناحق زندان کند. موحد راستین دلی را نمی رنجاند و نمی لرزاند و اگر جز این بود باید در موحد بودن یا باورش به آخرت شک کرد. دکتر سحابی یک موحد راستین بود و به خدا و معاد باور داشت.
صالح بودن نیز با عمل صالح انجام دادن ملازمه دارد. در کارنامه دکتر سحابی برگه های زیادی از عمل صالح را می توان برشمرد. از همکاری در تاسیس اولین انجمن اسلامی دانشجویان در اوایل دهه 30 که پایه گذار سنت فعالیت های مدنی و جمعی در دانشگاه و خصوصا در میان دانشجویان مسلمان بود تا مشارکت در تاسیس نهضت آزادی ایران در سال 1340.
هفت سال مقاومت و زندان در رژیم شاه، نوشتن کتاب هایش، شیوه ورود و خروجش در شورای انقلاب و دولت موقت در سال 1357 و 1358. این که می گویم شیوه ورود و خروج در شورای انقلاب و دولت موقت برای این است که او هرجا که مشاهده می کرد ممکن است اعتقادات او ملعبه سیاست و قدرت شود به سادگی کنار می کشید.
بنده صالح خدا بودن، ویژگی ها و پیامدهایی دارد و در اینجا می خواهم سه ویژگی فراتر از کارنامه عمل صالحی را که گفتم ذکر کنم.
1- دغدغه دین و آزادی داشتن:
دکتر سحابی دغدغه دین داری و آزادی داشت. دین داری اخلاقی و آزادی مسئولانه و هم آغوشی آن ها، عمل صالح او بود. تلفیق این دو یعنی این که انسان از حق آزادی اش برای تخریب دیگران و وهن دیگران و محدود کردن آزادی دیگران استفاده نکند. چنین کسانی دین لقلقه زبان شان نیست. باور دارند که دین در پرتو آزادی رشد می کند و در سایه خشونت و خفقان تنفر می زاید. چنین کسی باور دارد که دین را به پای آزادی و آزادی را به پای دین نباید ذبح کرد.
2- وفاداری
یکی از اصولا عقلاییه، وفاداری است که در علم حقوق و اخلاق، در معاهدات بین المللی تا مناسبات خانوادگی و مراودات دوستی و همه شئون زندگی جریان دارد و زندگی بدون این اصل دچار اختلال و بی سامانی است، اما این جا می خواهم بگویم که دامنه این اصل تا باور و عقیده مندی هم کشیده می شود. وفاداری به باور و عقیده خود داشتن، نیز یک ارزش است.
این وفاداری از جنس بنیادگرایی نیست بلکه مراد این است که انسان نباید مذبذب باشد و باید به اصول خود وفادار باشد. فرقی نمی کند که این انسان دارای چه عقیده و مرامی باشد. هر آیینی، اصول خود را دارد. حتی مارکسیستی که بکوشد نشان دهد میان مارکسیسم و سرمایه داری سازگاری وجود دارد، بی فدا به اصول خویش است. اگر مارکسیست یا بودایی یا مسلمان یا پیرو هر آیینی هستی، صراحت و صداقت داشته باش.
دکتر یدالله سحابی از کسانی بود که به باور و عقیده اش وفادار بود. این اصل، انسان را از افتادن به ورطه تذبذب و نفاق و فرصت طلبی می رهاند.
3- جمع گرایی و جامع گرایی:
جمع گرایی فقط یک مکتب اجتماعی نیست. پیمودن سنت آشتی علم و دین که دکتر سحابی و مهندس بازرگان از چهره های جدی و عملی آن در دهه 30 و 40 بودند از جلوه های این جمع گرایی است. در باب نسبت علم و دین مباحث پیچیده ای در فلسفه علم و در فلسفه دین وجود دارد. ولی در این جا فقط می خواهم به یک وجه Functional و کاربردی و کارکردی آن اشاره کنم. زمانی که علم به بازاری برای مقابله با دین بدل شد و موج سیانیتسم، نهاد ایمان را در نسل جوان هدف گرفته بود و بی دلیل تضادهای خسارت آفرین میان دین و علم از دین سخن گفتند و در مقام نشان دادن سازگاری دین و علم برآمدند.
کتاب ارزشمند «خلقت انسان» به قلم دکتر سحابی، میوه این جمع گرایی است. کسانی که بعدها این رویکرد را به عنوان «علم زدگی» تخطئه کرده و مورد انتقاد قرار می دادند به این دلیل بود که درک درستی از جغرافیای این بحث در آن زمان نداشتند.
یدالله سحابی از جمله کسانی بود که نشان می داد اصل جاذبه در نهایت دافعه در حد ضرورت (عبارتی از دکتر بهشتی، که برگرفته از بعضی روایات است) یک اصل سودمند و کاربردی در سلوک سیاسی و اجتماعی است، اما در سلوک علمی هم سودمند است. توسل به این اصل در سلوک علمی این است: تا جایی که امکان جامع نگری و امکان جمع کردن و آشتی میان ایده ها و نظریه ها وجود دارد بکوشیم هیچ دستاورد بشری را دور نریزیم. این اصل چه در رابطه با نظرات منتقد و مخالف و چه با خود منتقدان و مخالفان باید به کار رود.
این ها بخشی از مشخصه های عمل صالح سحابی در زندگی و زمانه خودش بود. اگر سیاست مداران امروز اندکی از خوی و مرام سحابی را داشته باشند حال و روز آن ها و ما دیگرگونه و بهتر خواهدبود. این ها متعلق به نسلی بودند که یکی پس از دیگری از میانه ما رفته و می روند و متاسفام بگویم که تاکنون نتوانسته ایم خلاء وجودی شان را پرکنیم و معلم نیست به این زودی ها مادر دهر چون اینان را بزاید. روح شان شاد باد.